Bible

Say Goodbye

To Clunky Software & Sunday Tech Stress!

Try RisenMedia.io Today!

Click Here

1 Samuel 27

:
Farsi - GNN
1 داود در دل خود گفت: «بالاخره یکروز به دست شائول کشته می شوم. پس بهتر است که به کشور فلسطینی ها فرار کنم تا شائول از یافتن من در اسرائیل مأیوس گردد و من از دستش آرام شوم.»
2 پس داود با ششصد نفر از همراهان خود پیش اَخیش پسر معوک، پادشاه جَت رفت. و همراهانش هر کدام با فامیل خود و داود هم با دو زن خود، یعنی اَخِینُوعَمِ یِزرعیلی و اَبِیجایَل کَرمَلی بيوۀ نابال، در آنجا سکونت اختیار کردند.
3 خبر فرار داود به جَت، بزودی بگوش شائول رسید، بنابران، از تعقیب داود دست کشید.
4 یکروز داود به اَخیش گفت: «اگر اجازۀ آقای من باشد، می خواهم بجای پایتخت در یکی از شهر های اطراف زندگی کنم.»
5 اَخیش موافقه کرد، شهر صقلغ را که هنوز هم به پادشاهان یهودا متعلق است به او داد.
6 به این ترتیب، آن ها برای مدت یکسال و چهار ماه در بین فلسطینی ها زندگی کردند.
7 داود و همراهانش وقت خود را در حمله بر جشوریان، جَرِزیان و عمالَقه می گذراندند. این مردم از قدیم به اینطرف در نزدیک شور در امتداد راه مصر زندگی می کردند.
8 و به هر شهریکه حمله می بردند همه زن و مرد آنجا را می کشتند و گوسفند، گاو، خر، شتر و حتی لباس شان را گرفته پیش اَخیش بر می گشتند.
9 اَخیش می پرسید: «امروز بکجا حمله بردید؟» و داود جواب می داد: «به جنوب یهودا یا بر مردم یِرَحمئیل یا قَینی ها.»
10 داود در حمله های خود زن یا مردی را زنده نمی ماند تا مبادا به جَت بیایند و گزارش کارهای او را بدهند. و در تمام مدتیکه در کشور فلسطینی ها بسر می برد، کار او همین بود.اَخیش حرف داود را باور می کرد و به این فکر بود که قوم اسرائیل بکلی از او متنفر هستند و حالا برای همیشه پیش او می ماند و خدمت او را می کند.
11 اَخیش حرف داود را باور می کرد و به این فکر بود که قوم اسرائیل بکلی از او متنفر هستند و حالا برای همیشه پیش او می ماند و خدمت او را می کند.